سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدای من! کدام یک از مردم نزد تو محبوبتر است؟ فرمود : دانشمندی که دانشمند دیگری را می جوید . [موسی علیه السلام]

عمومی

افتخاری باعث نجات آلبوم قلندروار شد

دکتر محمد رضا آزاده فر در دهمین نشست نقد نغمه حضور علیرضا افتخاری در آلبوم قلندروار را خیلی مهم تلقی کرد.

 

دکتر محمدرضا آزادفر/بابک شهرکی / فاضل جمشیدی

خبرگزاری میراث فرهنگی_فرهنگ وهنر _دهمین نشست نقد نغمه از مجموعه برنامه های موسسه نغمه شهر روز دوشنبه 26 آذر در فرهنگسرای شفق با دکتر محمد رضا آزاده فر (منتقد)، بابک شهرکی (تنظیم کننده) به جای عماد توحیدی (آهنگساز) و فاضل جمشیدی (مجری برنامه) برگزار شد. این برنامه به نقد و بررسی آلبوم قلندروار با آهنگسازی عماد توحیدی و خوانندگی علیرضا افتخاری اختصاص داشت. چهره های زیادی از اهالی شعر و موسیقی در این نشست حضور داشتند که از آن میان می توان به نام هایی چون مصطفی کمال پورتراب، خسرو عامری فر (خواننده)، هنگامه اخوان (خواننده)، بامداد جویباری (شاعر)، مهدخت مخبر (ترانه سرا) اشاره کرد. در زیر گزارش مشروح آن را می خوانید:

در ابتدای نشست فاضل جمشیدی با اشاره به خاص بودن اثر قلندروار گفت: 23 نوازنده نزدیک به 80 ساز مختلف را در این کار نواخته اند و در نوع خود کار قابل توجهی است که ما برای نقد و بررسی انتخاب کردیم. سپس دکتر محمد رضا آزاده فر برگزاری چنین جلساتی را با تعداد مخاطب کم مسبوق به سابقه دانست و گفت: معمولاً در نشست های پژوهشی و نقد و بررسی کیفیت بر کمیت چیرگی دارد. وی سپس با اشاره به جمله ای از امیر کبیر که می گوید اگر برنامه صد ساله دارید، آدم بسازید، افزود: بر این اساس در اینگونه نشست ها خیلی دنبال جمعیت نیستیم و می دانیم که نتیجه اصلی در صد سال آینده بدست خواهد آمد. آزاده فر پس از این پرسشی را از بابک شهرکی پرسید که اثر قلندروار به لحاظ بافت طوری است که خیلی نمی توان نقش های جداگانه ای برای آهنگساز و تنظیم کننده تصور کرد. چگونه به این تقسیم بندی رسیدید؟ شهرکی هم پیش از پاسخ ابتدا اظهار خوشحالی کرد که اثر مشترکش با عماد توحیدی مورد توجه برنامه نقد نغمه قرار گرفته است. سپس ادامه داد: خود ما هم متوجه این موضوع بودیم ولی توافق کردیم که بالاخره روی جلد نوار می بایستی چیزی بنویسم و در نتیجه ایشان به عنوان آهنگساز و بنده به عنوان تنظیم کننده عنوان شدیم.
در ادامه مجری برنامه از شهرکی پرسید: شما بر چه اساسی به این ترکیب از ریتم و کلام رسیدید؟ شهرکی هم چنین پاسخ داد: ما پیش از این دو تجربه صرفاً ریتمیک به نام های " کولی کوبی" و "ذوالجناح" داشتیم که هر دو بدون کلام بودند. یعنی علی رغم آنکه آواهای انسانی را در آنها به کار گرفته بودیم ولی کلیت کار، کلام محور نبود. اما در قلندروار کلام نقش مهم تری یافت و همچنین رنگی از موسیقی هند و پاکستان در آن بوجود آمد. البته این طعم هندی باعث نمی شود که به گوش ایرانی ها غریبه باشد. ما در بخش همخوانی ها از کرال هندی، کرال کلاسیک و کرال ایرانی بهره بردیم. من با آنکه ساز تخصصی ام ویلن و کمانچه است و در واقع با ملودی سروکار دارم، ولی احساس می کردم که در موسیقی ایرانی به ریتم توجه چندانی نمی شود. به همین دلیل تمرکز اصلی کار در بخش سازی را روی تنوع ریتمیک بنا نهادیم. گر چه اعتقاد دارم قلندروار یک هدف آخر نیست. بلکه نگاهی به آینده است.
دکتر آزاده فر پیش از پرداختن به ویژگی های اثر قلندروار گفت: در آثار هنری همواره ارائه عوامل بدیع بر بستری از عوامل آشنا صورت می گیرد. تعادل این دو تا حدودی به اقبال عمومی اثر کمک می کند. در واقع به ازای هر عامل بدیع، می بایست از چند عامل آشنا در اثر مورد استفاده قرار گیرد تا خیلی به گوش مخاطب غریبه ننماید. وی سپس به صورت مصداقی به فواصل و ملودی های دستگاهی اثر قلندروار اشاره کرد و افزود: اینها عوامل آشنایند و برای گوش ایرانی غریبه نیستند اما شیوه بیان آنها کمی غریبه می نماید. برای مثال در موسیقی ایرانی هیچ گاه بیان فواصل پرخاشگرانه صورت نمی گیرد. آزاده فر همچنین ریتم های قلندروار را ساده خواند ولی اذعان کرد از نظر روی هم قرار گرفتن ریتم های مختلف که به پلی فونیک یا چند صدایی منجر شده است، برای گوش ایرانی غریبه می نماید.
دکتر مصطفی کمال پورتراب که طبق روال همیشگی از میهمانان نشست بود، از مجری برنامه خواست تا نکته ای را گوشزد کند و فاضل جمشیدی هم از ایشان خواست تا با حضور در پشت تریبون به جمع آنها بپیوندد. پورتراب پس از قرارگیری در پشت تریبون گفت: در موسیقی ما اصطلاحاتی داریم که جا افتاده اند و هر کدام معنی خودشان را دارند. اینکه شما ترکیب چند ریتم مختلف را پلی فونیک عنوان کردید، صحیح نیست. زیرا پلی فونی عبارت از روی هم قرار گرفتن چند ملودی گوناگون است که هر یک شخصیت مستقلی دارند. آنچه که برای ترکیبات ریتیم می بایست استفاده شود واژه پلی ریتمیک است به معنی چند ریتمی. پور تراب همچنین اضافه کرد: اینکه می گویید در موسیقی ایراین آوازهای پرخاشگرانه و نسبتاً خشن نداریم باید مشخص کنید منظورتان از موسیقی ایرانی چیست. آیا ردیف دستگاهی مد نظرتان است یا موسیقی کل ایران که شامل همه اقوام می شود؟ چون ما در موسیقی بومی اقوام ایرانی نمونه هایی از آوازهای خشن را داریم. پس از آن محمد رضا آزاده فر با پذیرش این نکته اظهار کرد: استاد پورتراب مسئول واژه گزینی فرهنگستان هنر در شاخه موسیقی هستند و حرف شان برای همه ما حجت است.

 

دکتر محمدرضا آزادفر/ دکتر مصطفی کمال پورتراب / بابک شهرکی / فاضل جمشیدی

در ادامه برنامه، فاضل جمشیدی از منتقد خواست به اثر قلندروار نمره ای بدهد که با واکنش منفی آزاده فر روبرو شد. زیرا وی معتقد بود کار یک منتقد ارزش گذاری نیست بلکه مستند سازی اثر است. آزاده فر در بخش های دیگری از تجزیه و تحلیل خود، تحریرهای ایرانی را در مقابل تزئین های موسیقی جنوب آسیا قرار داد و گفت: اولی برای گوش آشنا و دومی غریبه است. همچنین جلوه آوازی اثر خیلی غنی می نماید و در نقطه مقابل بخش سازی آن بسیار کم رنگ است. اما دکتر پورتراب که اینک در جایگاه یک منتقد صحبت می کرد، به نحوه تقطیع و تلفیق شعرایراد گرفت و گفت: خواننده عبارت "امشب به کویت  آمدم" را با تقسیمات مساوی بیان می کند در حالیکه ما هنگام صحبت هیچ گاه ارزش زمانی هجاها را یکسان نمی گیریم. چون که معنی عبارت ها دگرگون می شود. در زبان فارسی شما نمی توانید هشت هجای کوتاه پشت سر هم به کار ببرید چرا که زبان ما ترکیبی از هجاهای کوتاه، متوسط و بلند است. بابک شهرکی تنظیم کننده اثر نیز در پاسخ پورتراب گفت: چون ما به لحاظ مضمون اشعار به سمت موسیقی قوالی رفته بودیم، ناچار شدیم در برخی موارد اینگونه عمل کنیم.
منتقد برنامه در ادامه یکی دیگر از ویژگی های قلندروار را مضامین عرفانی آن دانست که در تضاد با نحوه بیان بودند. وی معتقد بود: عدم ارائه مکث های سنتی بعد از هر بیت شعر، به مخاطب اجازه نمی دهد تا در معنی آن فرو رود. در حالیکه بیان اشعار عرفانی همیشه با آرامش و مکث های حساب شده صورت می گیرد. آزاده فر اوج گرفتن های ناگهان و در اوج ماندن آواز را یکی دیگر از عوامل ناآشنا برای شنونده ایرانی دانست. وی همچنین از ادوات آوایی نظیر "هی" در این اثر به عنوان نشانه ای دیگر بر غریبه بودنش یاد کرد و گفت: ما در موسیقی ایرانی هیچ گاه از عبارت "هی" استفاده نمی کنیم. این منتقد جوان در پایان صحبت های خود حضور علیرضا افتخاری در این اثر را خیلی مهم تلقی کرد و افزود: قلندروار دارای عوامل ناآشنای زیادی است که صدای آشنای افتخاری باعث شده تا این اثر مورد اقبال شنوندگان قرار گیرد و در واقع افتخاری این اثر را نجات داده است. حتی اگر خواننده خوش صدای دیگری که طنین صدایش همچون افتخاری در گوش مردم آشنا نیست، این کار را می خواند، نمی توانست آن را برای عموم مردم آشنا سازد. افتخاری با قدرت تکنیکی بالا حتی برخی لحظات به کمک آهنگساز و تنظیم کننده آمده تا در نهایت اثری نسبتاً آشنا به گوش مخاطب ایرانی تولید شود.

 

فاضل جمشیدی / علیرضا افتخاری

بابک شهرکی نیز در پایان اضافه کرد: ما از ابتدای کار می دانستیم که برای چه صدایی تنظیم می کنیم و آقای افتخاری هم از نخستین مراحل کار با ما بودند و همراهی کردند. ایشان برای این کار خیلی وقت گذاشتند. در حالیکه غالب آثارشان را با یکی دو بار استودیو به انجام می رساندند. شنونده ای از شهرکی پرسید بر چه اساسی نام اثر را قلندروار انتخاب کردید که شهرکی پاسخ داد: انتخاب فردی نبود. هم من و هم آقای توحیدی نظر داشتیم و ناشر اثر هم موافق این عنوان بود.
انتقاد پایانی این نشست از سوی شاعر معاصر بامداد جویباری طرح شد که به نحوه تلفیق شعر و موسیقی کل کار ایراد گرفت و همچنین افزود: این موسیقی به نظر من در دسته بندی موسیقی ملل جای می گیرد. چون تقریباً از همه ملل جهان در آن نشانه هایی شنیده می شود. در نشست نقد دهم برای نخستین بار پرسشنامه هایی از سوی موسسه نغمه شهر در بین حاضران پخش گردید که پرسش های طرح شده در خصوص میزان درک و آشنایی حاضران با موضوعات مطرح شده بود. در پایان پس از جمع آوری پرسش نامه ها به قید قرعه به تعدادی از پاسخ دهندگان جوایزی تعلق گرفت.

 پورتراب افزود:« همانطور که در زبان فارسی با منطقی خاص از 32 حرف جمله های بامعنی می سازیم، در موسیقی هم بدین گونه است. تنها در صورتی که یک نظم خاص را به خدمت بگیریم می توانیم به تلفیقی دلنشین از شعر و موسیقی برسیم.»

دکتر محمد رضا آزاده فر دیگر منتقد برنامه نیز حضور علیرضا افتخاری در این اثر را خیلی مهم تلقی کرد و افزود: :«قلندروار دارای عوامل ناآشنای زیادی است که صدای آشنای افتخاری باعث شده تا این اثر مورد اقبال شنوندگان قرار گیرد و در واقع افتخاری این اثر را نجات داده است.حتی اگر خواننده خوش صدای دیگری که طنین صدایش همچون افتخاری در گوش مردم آشنا نیست، این کار را می خواند، نمی توانست آن را برای عموم مردم آشنا سازد. افتخاری با قدرت تکنیکی بالا حتی برخی لحظات به کمک آهنگساز و تنظیم کننده آمده تا در نهایت اثری نسبتاً آشنا به گوش مخاطب ایرانی تولید شود.»

 

                                                                                                                         برگرفته از وبلاگ خورشید شبستان

                                                                                                                  http://khorshideshabestan.blogfa.com




م.ت.ب. ::: یکشنبه 86/10/2::: ساعت 1:11 عصر

روایت موسیقایی قلندر سرگشته

بقلم "سعید اسلام زاده"

  

اشاره

آنچه در این یادداشت می آید نگاهی به آلبوم موسیقی قلندروار است ، کاری از عماد توحیدی و علیرضا افتخاری.

این نوشته نگاهی به همراهی موسیقی و کلام و آوای انسانی و رنگ آمیزی سازهای کوبه ای در مسیر حرکت است.

 

معتقدم قلندروار یک حکایت است. از لحظه ی ورود قلندر مست آغاز می شود و با آنکه اشعار متنوع اند و از چند نفر ، اما تا پایان سیری یکسان را ارائه می دهد.

قلندروار نمونه ای شاخص از موسیقی ای تصویری و راوی ای است که امکان تازه ای از صدای علیرضا افتخاری و مجموعه ای از سازهای کوبه ای ایران را به نمایش میگذارد. موسیقی در جایجای قطعات تدوین شده و شکلی روایتی و سینمایی به خود گرفته است. در سراسر این موسیقی ناچار از شعف و سرخوشی و شادمانی درونی هستیم، چرا که با این همه ساز کوبه ای نمی توان بی طرب بر جای نشست.

 

علیرضا افتخاری

عماد توحیدی

بابک شهرکی

 

روایت قلندر

به نمادی ریاضت کشانه قناعت کن / قلندرانه به هویی / همچنان که "تو" / ابلاغ ژرف محبت است / و سرخی / حرمتی که نمازش می بری... (شاملو)

 

موسیقی عماد توحیدی در کوبشی بی خودانه ، از نقطه ی آغازین طلب به جولان در می آید و در انتها به وصل می رسد و در این میانه حکایت دل برای ما باز می گوید.

قلندروار موسیقی روایت است. راوی این ماجرا مست قلندری است که جماعتی او را هلا می دهند و صدایش می زنند.

مست قلندر به کوی یار می آید. لحظه ی ورودش را با رپ رپه ی ساز های کوبه ای و شادی بی وصفی با شکوه و عظمت جشن می گیرند. او تنها نیست. مردمانی با اویند. هم نوا. هم نوایی شان ، نشانی از آمدن های همیشگی و هماره به کوی یار است که در تمامی جهان صدا به صدا در میان مردمان جاری است.

موسیقی ، با کوبش کوبه ای ها و نواهای انسانی آغاز می شود. همه در انتظار کلام اند تا قلندر درآید. او انگاری با خدم و حشم بسیار آمده است. غرور و اطمینانی رشک برانگیز دارد: امشب بکویت آمدم دانم که در وا می کنی... اما چیزی نمی گذرد که می فهمیم این قلندر ، خونین دل رسوای رسواست...

اطمینان قلندر با چرخش و گردش نواها و سازها از دستگاهی به دستگاهی دیگر ، به ناله ای حزین مبدل می شود. در کلام هم چرخه هست: این چرخه می چرخد بسی بهر حساب هر کسی... حزن و اندوه صدا را درینجا بیشتر می شنویم که : یک روز جبران می کند جوری که با ما می کنی... از اینجا دیگر اطمینان بدل به التماس می شود. وقتی که قرار است کلام: دانم که در وا می کنی... ادا شود ، این التماس آشکار است.

در پاره ی دوم از این روایت - آینه ی دل - قلندر داستان در کوی یار است. حدیث نفس می‌گوید. در اینجا همراهی بی نظیر سازهای کوبه ای و صدای انسان، از هم دریدن پرده ی تزویر را تصویر می کند. درک کلام و بیان آن در کوبه ها و نواها، روایتی شگفت است. در پارهی نخست ، قلندر مست یار است ، حال فریاد بر می دارد و سررشته ی تقدیر را می خواهد که بهم بپیچد. روایت این قطعه ، زنجیر بر گردن نهادن است و شکستن آینه ی دل تا هنگامی که دیدار و وصل رخ دهد. این زنجیر ، نمادی از ریاضت قلندرانه است. همانند زجر و سختی ای که اهل مهر در مهرابه ها می کردند و خود را به زنجیر می بستند. این زنجیر ، انگار که در جبین قلندر چین انداخته که در تغییر نوای سازها ندا می رسد:در مذهب آیینه ها جایی ندارد کینه ها / برخیز و برچین از جبین این ظلمت شبگیر را... همانند مولانا که فرمان می دهد: رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها / وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو.

در این روایت شاه بیتی است که همراهی نواها و سازها با صدای در اوج خواننده ، ترکیبی شگفت انگیز می سازد و قلندر فریاد می دارد: ای ریسمان حلاج را از دار بالاتر بکش / بر سردر خورشید زن تندیسه ی تکبیر را...

اما پاره ی سوم روایت قلندر، سفری شگفت انگیز است. اما با پای پیاده. با شروع قطعه ، صدای نفس زدن و دویدن همراهان –همخوانان- را می شنویم. انگار که صحنه ای از تئاتر است که همه ی یاران و بازیگران نفس زنان وارد می شوند. همه در حال دویدن اند. با پای پیاده و هروله کنان سعی میان صفا و مروه را تمرین می کنند. صدای دف فضا را آکنده است. همه آماده ی سفری شگفت اند. سفری در دل. بی طی مسیری در عالم واقع. سفری در زمان لایزال. سفر در نگاه صورت می بندد. و عجبا با پای پیاده. قافله ای از نگاه می رود تا به چشمی برسد که تنها پناه قلندر است. بیتی دل انگیز در قطعه خودنمایی می کند: وقت سفر عزیز من ساز بدست من نده / اسیر مویه می شود مخالف سه گاه من... مویه و مخالف گوشه هایی از دستگاه سه گاه اند. صدای مویه ی خواننده و همراهان و کوبه ای ها تصویر دلنشین این قطعه را دو چندان می کند.

اما پاره ی چهارم. این قطعه اعتراف نامه ی قلندر است. او از همان اول کار مشتش وا شده است. اشاره های ظریف در این بخش به داستانها و روایت های عاشقانه ی مشهور مانند فرهاد و تیشه اش و یوسف و زلیخا تصویر سازی زیبایی را با رنگ آمیری دقیق سازهای کوبه ای و نوای انسانی بدست داده است. تشنگی ، جنون و مستی ، ویژگی های این قطعه است که آثارش در تمام موسیقی دیده می شود. تشنگی در تصویری زیبا بیان می شود. هارمونی این کار در این بیت و تصویر ساحلی که همه در کنار آن تشنه می رقصند چرا که روح مرموز عطش به شکل دریا در آمده است ، موسیقی نابی را بگوش می رساند. دریایی در کار نیست، همه غوغاست.

حرکت سازها و همراهی نوای همسرایان در بیت: گرچه ای دف زن مست شیشه ی باده شکست / یک بغل مستی و نور قسمت ما شده بود... دف زنی و مستی را القا می کند و اگر حتی کلام نبود می شد قلندر مست دف زن را دید. ساخت موسیقی در این بخش به شکل یک دکوپاژ سینمایی جلوه می کند و پلان های صوتی سازهای کوبه ای در کنار هم تدوین شده است.

دو بیت انتهایی این پاره ، روایت دگرگونی و سمبلیک را نشان می دهد. اهریمن شب در شب قتل خود در نهایت مستی اهورا می شود و مستی قلندرانه را می آزماید و در دیگری دیداری وجد آور از یوسف است که از فرط جنون ، چون زلیخا شده است. مستی و جنون و تشنگی در اینجا ناظر بر تمام روایت است. در پایان این بخش صدای یوسف مجنون را می شنویم که از ما دور است.

در پاره ی بعدی اثر با آن یار آشنا می شویم.  او مشرق مطلق است که مغربی ای با خط می ، بر در و دیوار از حادثه ای حکایت می کند. حادثه ای از چشم او که در سفری اهورایی می خواسته به آن برسد.

اما نقطه ی اوج داستان روایت تب و جنون است. هم نوایان ، مبارک مبارک گویان آمده اند. انگاری که عروسی قلندر است و یا زایشی دوباره از پس رنجی و ریاضتی سخت جانفرسا. موسیقی روایت شادی و سرور و وصل است. هیـــــــچ غمی و ناله ای در این بخش نیست. صبوری شبها به صبح تابان رسیده و آن تن پراکندگی ها به مطلق جان. صداها در اینجا دیگر آرام است. آرامشی ژرف بر فضا حاکم است. وصل رخ داده است. نواهای کوبه ای نیز به آرامش مطلق می رسند تا در ضربه ی نهایی ، سکوت بر همه جا حاکم شود.

 

تو خواب سرسبز ریشه بودی بهار فردای بیشه بودی 

                                             در ابتدای همیشه بودی ولی به پایان رسیدی آخر

 

 

                                                           برگرفته از وبلاگ خورشید شبستان         

          http://khorshideshabestan.blogfa.com 




م.ت.ب. ::: شنبه 86/10/1::: ساعت 11:54 صبح

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :3598
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<